حاج میرزا حسین مهدوی شهری از شاعران و مشاهیر معاصر گناباد متخلصبه بهجتی بود. وی فرزند مرحوم سید محمد تقی مهدوی و نوه میرزا مهدی فقیه مشهور گناباد بود.در سال 1295 شمسی متولد گردید، ابتدا در گناباد نزد اساتید به خواندن ادبیات عرب و فارسی مشغول شده و سپس برای ادامه تحصیل به مشهد رفت. در سال 1312 شمسی برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف شده و از محضر آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی کسب علم نمود و پس از آن برای تحصیل به تهران رفت و موفق به دریافت دانشنامه لیسانس گردید, سپس لیسانس حقوق گرفته و قصد ماندن در تهران کرد، ولی بیماری وی شدت یافنه و به خواست خویشاوندانش به گناباد بازگشت ولی معالجات موثر واقع نشد. وی در چهاردهم تیر ماه 1320 بدرود زندگانی نمود و در مسجد قدمگاه شهر ( کوی شرقی کنونی ) مدفون گردید.
اشعار زیر نمونه ای از سروده های وی است.
هان شرابم ده و برگوکه شراب است بنوش | نام می تا بتوانی ز من ای ماه مپوش | |
قسمت خویش ربایند ز می چار حواس | سمع را بهره نباشد ز چه کافر شده گوش | |
می ندانی تو مگر لذت آن جام شراب | که بگویند حریفان به گه شرب که نوش | |
آفت جان هنرمند به جز هوش چه بود | ساقیا باده دهم تا رهم از آفت هوش | |
منجمد گشته ز غم خون من اندر شریان | می نیاید به جز از آتش پیمانه به جوش | |
جرعه ای ده که خموشی غم از دل ببرد | تا ز کیوان گذرد از طربم بانگ و خروش | |
دوش آن دم که برآمد به فلک بانگ خروس | جستم از خواب شنیدم که همی گفت سروش | |
سوی میخانه شتابید و بخواهید صبوح | وز در میکده جویید همه نعمت و توش | |
پای کوبان ز شعف قافله دُردکشان | سوی میخانه برفتیم همه دوش به دوش | |
ساغری داد به هر یک ز کرم پیر مغان | جلوه های کرد در آن جلوه بگفتا که بنوش | |
جرعه ای چون که بنوشیدم از آن ساغر پاک | رستم از جمله علایق من از آن جرعه دوش | |
بهجتی چند هویدا کنی اسرار نهان | می نیاید مگرت وقعه منصور به گوش | |
رسید دوش به گوشم زبلبلی آواز | که می سرود چنین نغمه با نوای حجاز | |
به عشوه لاله رخان عاشقان همی میکشتند | نمی کشند نکویان هنوز دست از ناز | |
کمان ابرویت از بهر صید ما کافی است | دگر پریش مکن زلف پر شکنج زناز | |
نکرده حسن تو تنها دل مرا شیدا | به یاد روی تو غنچه شود به گلشن باز | |
جز تو نیست کسی در دلم خدا گواست | که نیز در دل محمود غیر عشق ایاز | |
هوای مرز عراقم همچنان بود در سر | که حاجیان به ره کعبه شور ملک حجاز | |
صبا ز لطف گذر به ساحل دجله | چو رحمتی شو و خود را به نینوا انداز | |
رسان سلام هزاران آن گلستان را | بگو که مرغ دلم زی شما کند پرواز | |
همه آرزویم آمدن به نزد شماست | خوش آنکه بخت نماید به من کرم آغاز | |
چنان سرود غزل بهجتی در این وادی | که رشک برد و روز سعدی شیراز |
وی شعری با مضمون وقایع جنگ جهانی دوم نیز سروده :
دولتی از عشق در پاریس جان خواهیم ساخت
ما جهان را بهتر از باغ جنان خواهیم ساخت | صلح و آزادی به عالم ارمغان خواهیم ساخت | |
تا رسد هر کس به حق خویش در این دادگاه | مجرمین را در زمانه بی نشان خواهیم ساخت | |
از آهن و پولاد همت خط ماژینوی عشق |
دربر نیروی غم های زمان خواهیم ساخت |
|
گر به رومانی تن موسسکی دل عزل شب | دولتی از عشق در پاریس جان خواهیم ساخت | |
دلبر رومی اگر افکند طرح آتشی | ما نشان قهر بر صورت عیان نخواهیم ساخت | |
تا لهستان محبت باز آبادان شود | جوی های خون ز نازی ها روان خواهیم ساخت | |
تا که چک با اسلواکی گردد از نو مستقل | بنش را چونان که پیشین بد چنان خواهیم ساخت | |
تا که چون پمپی شود ویران ز بمب آتشین | شهر برلن را به تاریکی نشان خواهیم ساخت | |
تا بمیرند این گروه زشت خوی گرسنه | منعشان از خواروبار این جهان خواهیم ساخت | |
زیگفرید شوم را ویران همی خواهیم کرد | وین عمل را در بهاران ناگهان خواهیم ساخت | |
تا که حزب نازی اندر قاف غم عنقا شود | کار این قوم دغا را در نهان خواهیم ساخت | |
تا شود روشن دوباره آتش پازند دو زند | خویشتن را اردشیربابکان خواهیم ساخت | |
کاروانی سوی آزادی روان خواهیم کرد | بهجتی را رهبر آن کاروان خواهیم ساخت |
و شعری که این شاعر برای مادر خود سروده است:
ای مادر عزیز من غمگسار من | ای اختر سعادت من ای بهار من | |
محبوب من فرشته من آرزوی من | بستان شکوفه من لاله زار من | |
ای آنکه از فراق تو عمرم تباه شد | برخیز و ببین چگونه بود روزگار من | |
من ژاله شکسته دلم دیده باز کن | بنگر چگونه بی تو بود گریه کار من | |
مهر را مگر تو فراموش کرده ای | کین سان نپرسی از منو از احوال زار من | |
نی نی تو دیه بسته و آرام خفته ای | آسوده ای ز محنت و شور و شرار من | |
فریاد من به گوش تو هرگز نمی رسد | خوش فارغی ز درد دل بی قرار من | |
جان تو شاد و روح تو مرغ بهشت باد | همواره باد حافظ تو کردگار من |
منبع: تابنده گنابادی، سلطانحسین، تاریخ و جغرافیای گناباد، چاپ دوم ۱۳۷۹ شمسی،تهران: انتشارات حقیقت.
مطالب مرتبط: