حزینی از دیگر شاعران و مشاهیر شهرستان گناباد است که نام او در کتاب آتشکده ذکر شده به این مضمون که اوقات را به تجارت می گذرانید و در شعر طبع خوشی داشته است. در کتب کشکول شیخ بهایی ،الذریعه، تاریخ عالم آرای عباسی، لغت نامه دهخدا و مجمع الخواص توصیحاتی در مورد وی و اشعارش آمده است. این اشعار از اوست:
کسی که پیش تو اظهار آشنایی کرد | تو را به دشمنی خویش راهنمایی کرد | |
*** | ||
تو را هزار جفا در دل و مرا غم این | که زود میمیرم و گویی که بی وفایی کرد | |
نکند گفت از این که لاف طاقت زد | که هجر این همه با او ستیزه رایی کرد | |
*** | ||
چه عادت است گرفتار تا به کی گوید | که طفل شوخی و اینها به اختیار تو نیست | |
برنج از گله عاشقی که در همه عمر | به یک کرشمه دزدیده شرمسار تو نیست | |
زود بستند مرا زخم و نگفتند هنوز | یک دو پیکان پر از زهر مرا در جگر است | |
به این کرشمه خونریز و حسن عالم سوز | نظارگی چه کند گر هزار جان دارد | |
حزنی این عشق است نه افسانه چندین شکوه نیست | لب به دندان گیر و دندان بر جیگر نه باک نیست | |
صد حرف بی خودانه شبم بر زبان گدشت | از من مرنج اگر گله ای در میان گذشت | |
*** | ||
او به گشت با مشغول و مرا در کوی او | ایده امید تا شب بر در و دیوار بود | |
میروم گر بی وفا و بوالهوس معذور دار | عشق ما این بود و صبر ما همین مقدار بود | |
گرچه ممکن نیست بی او زیستن غیرت خوش است | یار را با غیر دیدن دشوار بود | |
ای حزینی غافلی برخیز و فکر خویش کن | این قرار و صبر ما را دورهای در کار بود | |
*** | ||
در چمن بود زلیخا و به حسرت می گفت | یاد زندان که در انجمن آرایی هست | |
*** | ||
ز گرمی جگرم دوش چشم تر می سوخت | چراغ دیه به راه تو تا سحر می سوخت | |
خون ز چشم می چکد گوگل در این مدرس مباش | جان به راهش می نهم گو عود در مجمر مسوز | |
*** | ||
هنوز این اول عشق است حزنی گریه کمتر کن | که وقت گریه های درد دل پرداز می آید |
منابع:
تابنده گنابادی، سلطانحسین، تاریخ و جغرافیای گناباد، چاپ دوم ۱۳۷۹ شمسی،تهران: انتشارات حقیقت.
مطالب مرتبط: